loading...
روستای ما
قاصدک روحی بازدید : 271 جمعه 26 اسفند 1390 نظرات (0)

شما یادتون نمیاد

روستا مدرسه راهنمایی نداشت دبیرستان و پیش نداشت و باید از کلاس اول راهنمایی دیگه از خانواده جدا میشدی و واسه ادامه تحصیل میرفتی شهر

شما یادتون نمیاد آب لوله کشی نبود و هر روز صبح باید واسه شستن دست  و صورتت بری سر جوی اب ؛ زمستون و تابستون هم فرقی نداشت باید میرفتی !!!!!!

شما یادتون نمیاد هر روز بعد از نهار و شام سر جوی آب چقد شلوغ پلوغ میشد ؛ آخه همه واسه شستن ظرفها می اومدن !

شما یادتون نمیاد پشت همه ظروف رو با رنگ  نشون میزدن که سر جوی آب عوض نیفته !!

شما یادتون نمیاد آب قنات روستا شور بود و باید هر روز واسه اوردن آب شیرین میرفتیم قنات میچک !

شما یادتون نمیاد قنات هنوز تبدیل به چاه موتور نشده بود و حوضچه همیشه پر آب بود و سر ظهر ها پسرها  چه قوته ها (شیرجه ها ) که نمیزدن  تو آبش !!

شما یادتون نمیاد دختر ها هر روز بعد از ظهر میرفتن واسه آب شیرین اوردن

شما یادتون نمیاد بچه ها هر سال جمع میشدن و واسه بارون شعر " بارو کو بارو کو رو میخوندن !!

شما یادتون نمیاد برق شهر نبود و هر روز موتور برق ؛دم غروب روشن می شد و آخر شب خاموش میشد!!

شما یادتون نمیاد یخچالی نبود و سالی یه بار پرواربندی میگرفتن و چه قورمه ای درست میکردن؛ راستی بوی قورمه ها یادتونه ؟!؟!

شما یادتون نمیاد که چون یخچالی نبود تو هر خونه ای چند تا سبوی آب و ظرفهای گونی زده بود تا آب سرد داشته باشیم !!

شما یادتون نمیاد روستا نانوایی نداشت و مامانها هفته ای خمیر پخته میکردن آخر پخت نون چند تا نون چرب(نون روغنی) درست میکردن و چند تا فطیر (تافتون) که آی خوشمزه بود که نگو !!!

شما یادتون نمیاد قبل از عروسی هیزمی میگرفتن و با چه شور و حالی میرفتن هیزم می اوردن واسه پخت نان مراسم عروسی یا جشن ختنه سوران

شما یادتون نمیاد عروسی ها  طول میکشید ؛ شب حنابندانی بود ؛ روز عروسی بود شب بعد از عروسی بود و باز یه هفته بعدش تخت ورچینها (پاتختی ) بود !

شما یادتون نمیاد غروبها میرفتیم سر تنورهای داغ جمع میشدیم و پاهامون تو تنور میزاشتیم ؛ آخ بوی پخته شدن فطیر و دمای متوسط تنور چه میچسبید!

شما یادتون نمیاد هر سال عید نورزو جوز بازی بود.

شما یادتون نمیاد هر سال عید سه پایه نیشابوری بازی میکردن.

شما یادتون نمیاد پسرها همیشه  کلاغ قیج قیج  ؛ بازی نجات ؛ تشله بازی ؛ گو ی و مرغک ؛ تسمه بازی و گل گلی بازی میکردن.

شما یادتون نمیاد دختر خانمها چه جیگر جیگری بازی میکردن ؛(همون بازی که میگفتیم جیگر جیگر ؛جون جیگر کی را جیگر خود را جیگر از بهر کی از بهر زینب )!!

و خلاصه ما یادمون میاد .

و خداروشکر که بعضی از اینها خاطره شد مثل آب و برق

و حیف که بعضی از اینها خاطره شد مثل بازیها و مراسمات

راستی روشنابادی عزیز  شما هم خاطره ای دری که مو یادم رفته بنویسم البته مدنم که همه چیزار ننوشتیوم پس شما که یادته گوی تا د اینجه اضافه کنوم (این دو خط روشن آبادی نوشتم )

 

قاصدک روحی بازدید : 254 پنجشنبه 29 دی 1390 نظرات (0)

بـــه نــادانـــــــــی گرفتــــم راه تهــران                ندانســــــــتم که میگردم پشیمان

از ان آب و هــــــــوای روح پــــــــــــرور                  نمودم رو به این دود و دم اینسان

خوش آن وقتــــی که در روستـــامان                  کشــــــاورزی نمودم شاد و خندان

الا ای بــاعـــــــــث آوارگـــــــی هــــا                   شوی محزون و دلخون و پریشـــان

کنون در شهر تهران خــــــوار و زارم                    نــــــدارم چاره ای جز درد  هجران

گرفتار صفم , صف هـــــای بسیــار                    خــــداونـــدا نجــاتـــم ده زتـــهــران

گرانــی ای گرانــی ای گـــــــرانــــی                   در آوردی پــــدر از مـــن چه  آسان

ندانم با گرانی ها چـ««ه ســــــازم                    نمـــودم بنــــده را ویــــلان وسیلان

از این جا رانده زانجا مانده گشتم                    چنـــین باشـــد سزای شخص نادان

به چه روئـــــی کنـــم رو در ولایت                    همــان جایــی که باشد بهتر از جان

 

منبع : گزیده اشعار امین گلستانی سبزواری

قاصدک روحی بازدید : 230 پنجشنبه 21 مهر 1390 نظرات (0)

سلام به بابای عزیزم

خوبی بابایی

بابا خیلی دلم واستون  تنگ شده

خیلی خیلی خوشحال شدم که دیروز گفتین از محل کارتون وبلاگ منو قابل دونستین و به اینجا سرزدین

فقط کاش زودتر خبر میدادین اینجارو یکم آب و جارو میکردم

بابایی خیلی ماهین دوستتون دارم

قاصدک روحی بازدید : 276 دوشنبه 28 شهریور 1390 نظرات (0)

یه کتاب شعر  خیلی خوب از خود سراینده محترم  هدیه گرفتم  گزیده اشعار امین گلستانی اگه نخوندین حتما بگیرین بخونین خیلی روون نوشته نکته جالب اینکه ایشون روستا و روستایی رو فراموش نکردن و چندین شعر واسه روستا گفتن حتما حتما تو  پستهای بعدی شعرهای بیشتری از ایشون میزارم این شعر هم که گذاشتم اسمش هست نوای روستایی

جا داره از جناب آقای گلستانی به خاطر هدیه عالی و فوق العاده اشون تشکر کنم و براشون آرزوی موفقیت کنم

بقیه شعر تو ادامه مطلب گذاشتم حتما بخونین


درباره ما
توضیحاتی در مورد روستای ما روشن آباد و قلعه میدان و همسایه هاش که شامل روستای حسن اباد و سبه بیروت خرسف البلاغ و کلاته تیرکمان دهنو و چنار و علاوه بر این مطالب مطالب علمی مفید و جالب گذاشته خواهد شد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما بهتر است چه مطلبی در وبلاگ گذاشته شود؟
    سلام

    سلام کاربر مهمان

    خوشومدین

    شما عضو سایت نیستین و یا با کاربری خود وارد نشده اید

    پس برای استفاده بیشتر عضو شده یا با کاربری خود وارد شوید.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 116
  • کل نظرات : 71
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 47
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 296
  • باردید دیروز : 999
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,159
  • بازدید ماه : 11,051
  • بازدید سال : 20,666
  • بازدید کلی : 201,992
  • پیام مدیر سایت به دوستان عزیز

    با تشکر از دوستان عزیزی که عضو شده اند  و یا  میخواهند عضو بشوند   

    اعضای محترم شما میتوانید با کاربری خودتان وارد شده  و در سایت یا انجمن سایت مطلب و عکس دلخواه خودتان را در موضوع مربوطه منتشر بنمایید. 

                                                                                      با تشکر از شما عزیزان