شما یادتون نمیاد
روستا مدرسه راهنمایی نداشت دبیرستان و پیش نداشت و باید از کلاس اول راهنمایی دیگه از خانواده جدا میشدی و واسه ادامه تحصیل میرفتی شهر
شما یادتون نمیاد آب لوله کشی نبود و هر روز صبح باید واسه شستن دست و صورتت بری سر جوی اب ؛ زمستون و تابستون هم فرقی نداشت باید میرفتی !!!!!!
شما یادتون نمیاد هر روز بعد از نهار و شام سر جوی آب چقد شلوغ پلوغ میشد ؛ آخه همه واسه شستن ظرفها می اومدن !
شما یادتون نمیاد پشت همه ظروف رو با رنگ نشون میزدن که سر جوی آب عوض نیفته !!
شما یادتون نمیاد آب قنات روستا شور بود و باید هر روز واسه اوردن آب شیرین میرفتیم قنات میچک !
شما یادتون نمیاد قنات هنوز تبدیل به چاه موتور نشده بود و حوضچه همیشه پر آب بود و سر ظهر ها پسرها چه قوته ها (شیرجه ها ) که نمیزدن تو آبش !!
شما یادتون نمیاد دختر ها هر روز بعد از ظهر میرفتن واسه آب شیرین اوردن
شما یادتون نمیاد بچه ها هر سال جمع میشدن و واسه بارون شعر " بارو کو بارو کو رو میخوندن !!
شما یادتون نمیاد برق شهر نبود و هر روز موتور برق ؛دم غروب روشن می شد و آخر شب خاموش میشد!!
شما یادتون نمیاد یخچالی نبود و سالی یه بار پرواربندی میگرفتن و چه قورمه ای درست میکردن؛ راستی بوی قورمه ها یادتونه ؟!؟!
شما یادتون نمیاد که چون یخچالی نبود تو هر خونه ای چند تا سبوی آب و ظرفهای گونی زده بود تا آب سرد داشته باشیم !!
شما یادتون نمیاد روستا نانوایی نداشت و مامانها هفته ای خمیر پخته میکردن آخر پخت نون چند تا نون چرب(نون روغنی) درست میکردن و چند تا فطیر (تافتون) که آی خوشمزه بود که نگو !!!
شما یادتون نمیاد قبل از عروسی هیزمی میگرفتن و با چه شور و حالی میرفتن هیزم می اوردن واسه پخت نان مراسم عروسی یا جشن ختنه سوران
شما یادتون نمیاد عروسی ها طول میکشید ؛ شب حنابندانی بود ؛ روز عروسی بود شب بعد از عروسی بود و باز یه هفته بعدش تخت ورچینها (پاتختی ) بود !
شما یادتون نمیاد غروبها میرفتیم سر تنورهای داغ جمع میشدیم و پاهامون تو تنور میزاشتیم ؛ آخ بوی پخته شدن فطیر و دمای متوسط تنور چه میچسبید!
شما یادتون نمیاد هر سال عید نورزو جوز بازی بود.
شما یادتون نمیاد هر سال عید سه پایه نیشابوری بازی میکردن.
شما یادتون نمیاد پسرها همیشه کلاغ قیج قیج ؛ بازی نجات ؛ تشله بازی ؛ گو ی و مرغک ؛ تسمه بازی و گل گلی بازی میکردن.
شما یادتون نمیاد دختر خانمها چه جیگر جیگری بازی میکردن ؛(همون بازی که میگفتیم جیگر جیگر ؛جون جیگر کی را جیگر خود را جیگر از بهر کی از بهر زینب )!!
و خلاصه ما یادمون میاد .
و خداروشکر که بعضی از اینها خاطره شد مثل آب و برق
و حیف که بعضی از اینها خاطره شد مثل بازیها و مراسمات
راستی روشنابادی عزیز شما هم خاطره ای دری که مو یادم رفته بنویسم البته مدنم که همه چیزار ننوشتیوم پس شما که یادته گوی تا د اینجه اضافه کنوم (این دو خط روشن آبادی نوشتم )