و بالاخره بعد از چند روز که تب و تاب تبلیغات بالا بود , از دیروز یعنی 24 ساعت به شروع انتخابات کم کم آرام شد .
کاندیدهایی آمدند و سخنرانی کردند و قول دادن و قول گرفتن ؛
کاندیدهایی آمدند که به جرات میتوان گفت شاید اولین بار بود اسم روشن آباد را می شنیدن
کاندیدهایی امدند که راحت امدن ؛ بی دعوت امدن ؛ با شوق آمدن ؛ پر انرژی آمدن و حرف زدن!!! که نمیدانیم آیا این آخرین زیارتمان بود؛
آیا باز هم به روشن آباد خواهند آمد؟!؟!؟
نه که بی دعوت ؛ که با دعوت ما مردم؟!؟
آیا بعدا فرصت خواهد شد که نه با شوق ! که معمولی هم شده از اینجا هم سرکشی داشته باشند ؟!
و نه که پرانرژی که معمولی؟!؟
آیا باز هم آنها را خواهیم دید ؟!؟
مردم روستا , همه با شوق و ذوق به پای صندوقهای رای آمدند ؛ به شوق
اینکه آنها نیز در انتخاب نماینده شهر و روستایشان سهمی داشته و در این
کشور نقشی ایفا کرده باشند . نه اینکه هر کس باید به وظیفه اش عمل کند ؛ من
و تو رای دادن ؛او به آگاه کردن و کمک کردن ما در انتخاب بهترین کاندید و
نماینده در رسیدگی به مشکلات و انجام آنچه به او محول میشود که من و تو به
آن آگاه و نا آگاهیم .
به امید روزی که همه ما یادمان نرود و یادمان باشد که وظیفه اصلی مان چیست .